علامه حلی ( مناظره با علمای اهل سنت در حضور سلطان خدابنده)

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

 

 
 
علامه حلی ( مناظره با علمای اهل سنت در حضور سلطان خدابنده)
 
در زمان سلطان خدابنده سلطان گفت:
یا شیعه یا سنی !
قرار شد علمای شیعه بیان ، علمای سنی هم بیان سلطان هم روی تختش بنشیند 
شیعه و سنی مباحثه کنن
آخوند های سنی اومدن دور تا دور جلسه نشستن 
گفتن : علمای شیعه !!!
شیعه ها گفتند ما یه آخوند بیشتر نمی فرستیم و معتقدیم این یه آخوند شیعه از پس همه
سنی های عالم بر میاد
چون ما حرف داریم برا گفتن اونا چی ؟
و اون آخوند ما علامه حلی است .
سلطان روی تختش نشسته بود و تمام این علمایه سنی هم نشسته بودن
یه وقتی دید یه آخوندی نورانی مثل ماه میمونه اومد 
یکی گفت : این کیه ؟ گفتند این علامه حلی است آخوند شیعه ها 
همچین مهرش به دل حاکم نشست 
علامه تا اومد یه نگاهی به جلسه انداخت و نعلیناش رو گذاشت زیر بغلش یه راست اومد بغل تخت حاکم نشست 
سنی ها خوشحال شدند 
یکی از سنی ها گفت : آقای سلطان دیدید بی ادبی شیعه را ؟ این آخوندشونه وای به بقیشون
سلطان گفت : بی ادبی اون چی بود ؟
گفتند : ببین یه راست اومده کنار تخت شما نشسته 
به علامه گفت : آقاجون چرا اینجا نشستی ؟
علامه گفت : پیغمبر اکرم (ص) فرموده است : هر وقت وارد جلسه ای شدید هر جایی جا بود بنشینید ، منم دیدم اینجا جا هست منم نشستم 
سلطان یه نگاهی انداخت دید راست میگه جایه دیگه ای نیست 
یکیشون گفت حالا جای نشستن رو کاری نداریم چرا نعلیناتو گذاشتی زیره بغل مگه اینجا دزد هست ؟
به سلطان گفت : بله آقا دزد هست !
سلطان گفت : کی ؟
علامه گفت : اینا دزدن آقا ! 
سلطان گفت : چرا ؟
علامه گفت : من یه روایتی شنیدم در زمان پیغمبر (ص)
که وقتی وارد مسجد شدند گفش ها و نعلیناشونو در آوردن امام شافعی اومد دزدید و رفت
منم گفتم اینا آخونداشون کفش های منم می دزدن !
شافعیا دادشون رفت بالا :
آقا دروغ میگه اصلا امام شافعی زمان پیغمبر وجود نداشت اصلا نبود بعد پیغمبر اومد !
گفت : عجب پس شافعی نبود پس ببخشید مالک دزدید 
مالکیا دادشون رفت بالا:
آقا دروغ میگه مالک دویست سال بعد پیغمبر (ص) اومده !!
گفت : عجب مالک نبود پس حنف بود که دزدید
حنفیا دادشون رفت بالا :
آقا اصلا حنف نبود زمان پیغمبر این دروغ هارو براش درست کردن !!!
گفت حنفم نبود ؟ پس حتما حنبل بوده 
حنبلی ها فریادشون رفت به هوا که حنبل نبوده زمان رسول خدا سال ها بعد به دنیا آمد
گفت :عجب پس زمان پیغمبر (ص)
نه مالکی بوده نه شافعی بوده نه حنبلی بوده نه حنفی درسته ؟
گفتند : درسته
گفت : آقای سلطان
من این حدیث رو خودم جعل کردم من میخواستم اینا خودشون بگن علماشون زمان پیغمبر (ص) نبود ولی یه سوال ؟
علی (ع) بود یا نبود ؟
گفتند : زمان رسول الله علی (ع) بوده
علامه فرمود : آفرین ولی کدوم عقلی میگه علی (ع) داماد رسول اله (ص) وصی پیغمبر (ص)
اولین مسلمانحرف علی (ع) رو بزاریم کنار بجسبیم به کسانی که اصلا زمان پیغمبر نبودند ؟
سلطان گفت :راست میگه چی میگین شماها 
علامه فرمود : آقای سلطان صبر کنین این ها یه فقهی دارن حالتون بهم میخوره
من دو رکعت نماز بنا بر فتوای سنی ها میخونم بعد دو رکعت نماز بر فتوای شیعه میخونم
خودتون با عقلتون بسنجین ببینین کدومش با عقل جور در میاد !!!!
علامه گفت : آقا شیره بیارید چون سنی ها میگن با هر نوع آبی میشه وضو گرفت 
چی بگم شروع کرد یعنی یه وضو بگیره بنا بر فتوای سنی ها سر و دست و همه را شیره مالی کرد که حاله سلطان رو بهم زد
سلطان گفت: وای وای وای حالم بهم خورد این چه وضویی بود :
علامه گفت: اینا میگن با هر نوع آبی میشه وضو بگیری !
بعد علامه گفت :یه لباسی بیارید با پوست سگ دباغی شده باشه 
علامه گفت برید نجاست خشکیده گربه بیارید به قول سنی ها میگن رو نجاست گربه اگه خشک باشه میشه سجده کرد !!
ایستاد رو به قبله با پوست سگ شیره مالی شده با نجاست گربه
تازه علمایه سنی میگن :
اگه تو نماز اگه شما کار مشکوکی کردی و وضوتون باطل شد اشکالی ندارد
یا مثلا میگن میشه شما آیه رو فارسی بخونین 
سرتونو درد نیارم ایستاد رو به قبله
گفت : الله اکبر ، بسم الله رو گفت سوره حمد رو خوند بعد گفت آمییین رفت رکوع در حین رکوع 
یه صدایی از دهانش خارج کرد که یعنی ؟؟ زده بعد نمازش که تموم شد پرید تو جمعیت نشست
سلطان گفت : چی میگه این علامه راست میگه ؟
گفتند : بله
سلطان گفت : وای وای وای یعنی شماها رو نجاست گربه سجده می کنین ؟ خجالت نمی کشید با این فقهتون ؟ 
علامه گفت : حالا ببینین فقه علی چه میگه 
گفت : برید آب پاک مطلق بیارید
آب آوردن وضوگرفت وضوی علامه 
دشداشه عربی رو باز کرد تربت امام حسین (ع)رو گذاشت جلوش تسبیح تربت سید الشهدا رو گذاشت جلوش ایستاد رو به قبله یه نمازی خوند که تمام سنی ها گریه کردند
گفت این نماز ما این فقه ما اینم دین ما واینم فقه و نماز و بقیه کارهای سنی ها
سلطان گفت : اگه فقط یک باره دیگه من کلمه سنی شنیدم از دم تیغ ردتون می کنم 
و به برکت علامه حلی اولین مهری که بعنوان پول روی سکه ها درج شد که تو تاریخ میتونین بخونین این بوده 
 
(( لا اله الا اللّه محمد رسول اله علی ولی الله ))
 



|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1221
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 23

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 307
:: باردید دیروز : 1488
:: بازدید هفته : 307
:: بازدید ماه : 4797
:: بازدید سال : 117828
:: بازدید کلی : 419534

RSS

Powered By
loxblog.Com